دغدغه مرگ و زندگی در فیلم جهان با من برقص
به گزارش کوه سفید، باید چند سریال می ساختم تا اعتماد به نفس لازم برای کار کردن در سینما را به دست بیاورم. تا قبل از فیلم جهان با من برقص از نظر روحی، روانی و ذهنی آمادگی ساخت یک کار سینمایی را نداشتم و احساس می کردم در این زمینه تجربه لازم را ندارم.
تینا جلالی| دنیا با من برقص اولین ساخته سینمایی سروش صحت فیلم پیچیده ای نیست، اما دنیای خاص و در عین حال جذابی دارد. صحت از یک داستان به ظاهر ساده دنیای می سازد که ضمن القای یک حس خوشایند به مخاطب، او را به فکر هم وا می دارد و کاری می کند که مخاطب بعد از تماشای فیلم همان مخاطب قبل از فیلم نباشد. دنیا با من برقص روایت دیدار چند دوست قدیمی است که برای جشن تولد یکی از آن ها دور هم جمع می شوند و پی می برندرفیق شان به زودی می میرد که یک رنج اجتناب ناپذیر است.
شاید گفتن این موضوع بد نباشد که تندیس سیمرغ سیمین بهترین کارگردانی از سی و هفتمین جشنواره دنیای فیلم فجر به سروش صحت برای این فیلم اهدا شد. همچنین در سیزدهمین جشن انجمن منتقدان، در بخش خلاقیت و استعداد درخشان، دیپلم افتخار به سروش صحت برای فیلم دنیا با من برقص اهدا شد. با صحت درباره این فیلم مصاحبه کردیم.
با توجه به سابقه ای که در نویسندگی و بازیگری دارید، چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید فیلم بسازید؟ کارگردانی سینما را اساسا چرا این همه دیر شروع کردید؟
بله، من دیر وارد عرصه سینما و تلویزیون شدم، یعنی وقتی برای اولین بار به عنوان بازیگر و نویسنده در سینما و تلویزیون مشغول شدم، سنم زیاد بود و هیچ شناختی از این مقوله نیز نداشتم. باید سال ها می گذشت تا بدانم قضیه از چه قرار است. بعد از مدتی کارگردانی تلویزیون به من پیشنهاد شد که از آن هم هیچ شناختی نداشتم.
باید چند سریال می ساختم تا اعتماد به نفس لازم برای کار کردن در سینما را به دست بیاورم. تا قبل از فیلم دنیا با من برقص از نظر روحی، روانی و ذهنی آمادگی ساخت یک کار سینمایی را نداشتم و احساس می کردم در این زمینه تجربه لازم را ندارم.
در سال های اخیر کمدی های خوبی ندیدیم. با توجه یه اینکه دنیا با من برقص اولین فیلم سینمایی شماست و رگه های کمدی هم در آن لحاظ شده، نگران چگونگی قضاوت شدن نبودید؟
اتفاقا نگرانی من برعکس بود، چون من این کار را طنز نمی دانم و معتقدم فیلم دنیا با من برقص فیلم طنز نیست و از این بابت نگران بودم که نکند مخاطب انتظار کار کمدی از این فیلم داشته باشد و بعد که این فیلم را ببیند دلخور شود که چرا خنده دار نبود.
البته راضیم الان که مخاطب به سینما می رود به قسمت هایی از فیلم می خندد، چون فکر می کردم ممکن است مخاطب با تماشای این صحنه ها فقط لبخند بزند، اما خدا را شکر خنده مخاطب در طول فیلم بیشتر از انتظار من است.
یعنی از وقتی فیلمنامه را می نوشتید، می دانستید که دنیا با من برقص را برای خنداندن مخاطب نساخته اید؟
از اولش که با ایمان صفایی این فیلمنامه را می نوشتیم، می دانستیم لحظات غم انگیز و پر احساس زیادی در این فیلم وجود خواهد داشت، در کنار آن لحظاتی هم خواهد بود که باعث انبساط خاطر بیننده شود.
اصولا جنس کاری که من و ایمان دوست داریم همین است. اگر روزی فیلمنامه ای بنویسم که سراسر تراژدی باشد باز هم لحظات مفرح در آن خواهیم دید و اگر فیلمنامه ای بنویسم که به شدت کمدی باشد مطمئنم لحظات عاطفی و غم انگیز هم کم نخواهد داشت. فکر می کنم زندگی جوری است که هیچ وقت مطلقا غم انگیز یا مطلقا شاد نخواهد بود.
می دانم که شما رمان زیاد می خوانید. چرا سراغ فیلمنامه اقتباسی نرفتید؟
به اقتباس فکر نکردم. فیلم بعدی را هم که با ایمان صفایی می نویسیم، اقتباسی نیست. شاید روزی به اقتباس فکر کنم، اما کتاب هایی که می خوانم و فیلم هایی که می بینم و موسیقی هایی که گوش می دهم، حتما در ذهنم اثر می گذارند.
بعضی فیلمساز ها مرگ اندیش هستند. شما هم همین طورید؟
بله، خیلی زیاد به مرگ فکر می کنم. دوست دارم به آن فکر نکنم ولی نمی شود.
یادآوری مرگ به خودی خود ترسناک است ولی فیلم دنیا با من برقص ترس را به مخاطب القا نمی کند.
راستش را بخواهید به نظر من هم مرگ بسیار ترسناک است، اما معتقدم بزرگ ترین اتفاق زندگی ما آدم ها مرگ است. به عبارتی دو اتفاق مهم در زندگی همه ما روی می دهد که مهم است؛ برخلاف عده ای که ازدواج کردن و بچه دار شدن را مهم می دانند، نظر من این است که تولد و مرگ از هر چیزی در این دنیا مهم ترند.
به گمان من این برهه از زمان و زندگی - البته فارغ از حیات اخروی - وقتی تمام می شود ناراحت کننده است. هر پایانی آدم را ناراحت می کند. ما وقتی دوره دبستان را هم تمام می کنیم و به راهنمایی می رویم، ناراحت می شویم، چون یک سری از دوستان مان را از دست می دهیم و شاید اصلا ترک تحصیل کنیم.
راستش دلم می خواهد راه ها و روش هایی برای ذهنم در رویارویی با مرگ پیدا کنم که این غم و سیاهی بزرگ را که ناشناخته و عظیم و عجیب و گنگ و مبهم است، راحت تر بپذیرم به خصوص اینکه اکنون نه تنها وارد میانسالی شدم که میانسالی را هم تقریبا دارم پشت سر می گذارم. در دنیا با من برقص تلاش کردم، کاری کنم که تمام این دغدغه ها و فکر ها برای خودم و مخاطبم دوست داشتنی تر و راحت تر شوند، چون مرگ ناشناخته بزرگی است.
داستان مرگ و زندگی در فیلم دوشادوش هم پیش می فرایند. از ایده اولیه و اینکه چطور به این طرح داستان رسیدید، بگویید.
سال های سال است من و ایمان صفایی با هم کار می کنیم. طرح اولیه ما کمی متفاوت از این داستان فعلی بود. در واقع داستان فیلم از بعد مرگ دنیا شروع می شد ولی بعد در خلال صحبت هایی که با هم داشتیم با خودمان گفتیم چرا بعد از مرگ دنیا داستان روایت شود؟ ضمن اینکه ما هر دو، جمع های محبت آمیز را خیلی دوست داریم.
وقتی دوستان دور هم جمع می شوند، اتمسفری به وجود می آید که این به شدت مورد علاقه ماست. خودمان هم در این فضای محبت آمیز زیاد قرار می گیریم. ضمناً من و ایمان رفیق باز هم هستیم. زمانی که دوستان دور هم جمع می شوند و می گویند و می خندند و گپ می زنند و دعوا می کنند و از مسائل شان حرف می زنند، چیز بسیار جذابی برای ما خلق می شود.
دغدغه مرگ و زندگی هم همیشه با ما بوده و هست. می خواهم بگویم اولین نکاتی که در ابتدای شکل گیری فیلمنامه به ذهن مان رسید، این بود که یک جمع محبت آمیز را نشان دهیم، جمعی با تمام مسائلی که دارند. می خواستیم ببینیم آن ها وقتی کنار هم قرار می گیرند چگونه با مشکل بزرگ تری روبرو می شوند؟
معتقدم در اوج دغدغه ها، گرفتاری ها و فشار های زندگی، ما زندگی عادی خودمان را هم داریم. در حالی که غم داریم، می خوریم و می پوشیم و می خوابیم و با بقیه حرف هم می زنیم.
به شانس هم اعتقاد دارید؟
بله، چطور؟
فیلم تان مورد پسند منتقدان و مخاطبان قرار گرفت، اما بدزمانی اکران شد. هیچ کس فکر نمی کرد فروش خوبی داشته باشد.
من فکر می کنم آدم خوش شانسی هستم؛ از جهتی خوب شد فیلم ما در این برهه از زمان اکران شد. در مقطعی که آدم های زیادی حال شان خوب نبود و ناراحتی و غصه داشتند دیدن فیلم ما کمک می کرد حال شان بهتر شود. واقعا ما پیش بینی نمی کردیم چه وقایعی در راه است.
ولی خیلی ها معتقدند به خاطر همزمانی با جشنواره فجر، زمان خوبی برای اکران فیلم نبود.
من یک فیلم اولی هستم و قطعا تهیه کننده و پخش کننده با در نظر دریافت جمیع شرایط زمان مناسب را برای نمایش این فیلم اکران کردند.
وقتی با سینمادار ها که صحبت می کردم، معتقد بودند فیلم دنیا با من برقص در همین زمان مخاطبان زیادی را به سینما کشانده است. مثل فیلم درباره الی که در اتفاقات سال هشتاد و هشت فروش زیادی داشت.
امیدوارم باز بتوانم فیلمی بسازم که مردم از آن بدشان نیاید و البته در زمان بهتری هم اکران شود.
نظر منتقدان درباره فیلم شما صفر و صدی بود. یعنی یک عده واقعا فیلم را دوست داشتند و عده ای هم نه. در جریان نظرات هستید؟
بله، غالبا نوشته ها را می خوانم، اما معتقدم استقبالی که از فیلم ما شد و نظرات مثبتی که از فیلم دنیا با من برقص منعکس شد به مراتب بیشتر از آن چیزی بود که من و بچه های فیلم فکر می کردیم. وقتی در فضای مجازی درباره فیلم می نویسم کامنت ها آنقدر خوب و راضی کننده است که با خودم می گویم خدایا من چقدر آدم خوش شانسی هستم، چقدر اتفاقات خوب برای من می افتد.
این را در نظر بگیرید که هیچ وقت چیزی مطلقا مورد تایید نیست و هیچ چیزی هم مطلقا مورد تکذیب همه قرار نمی گیرد. ما در کشوری زندگی می کنیم که جمعیتی زیاد با سلیقه های متفاوت دارد و خیلی طبیعی است که نظرات و آرا درباره یک فیلم متنوع و متفاوت باشد؛ این تنوع به نظر من خیلی خوب است. هیچ چیزی نیست که همه بدون استثنا آن را بپذیرند.
به نظر می آید برای اینکه از دنیای کمدی فاصله بگیرید در انتخاب بازیگران وسواس داشته اید. درست است؟
اینکه می گویم من آدم خوش شانسی هستم، واقعیت دارد. تیم بازیگران فوق العاده خوب بودند. با خودم می گفتم چه کسی جای آن ها می توانست به این خوبی بازی کند؟ از علی مصفا تا جواد عزتی و هانیه توسلی و پژمان جمشیدی و کاظم سیاحی و سیاوش چراغی پور و بهار کاتوزی و... همه درست سرجای شان قرار دریافتد.
حتی ارتباط خوبی بین شان وجود داشت. فضای محبت آمیز ممکن بود جایی در فیلم مکدر شود، اما در پشت صحنه همان فضای محبت آمیز جریان داشت. من بعد از این کار فهمیدم چرا می گویند سینما یک کار تیمی است. گروه همدل خیلی می توانند به هم کمک کنند. می توانم ادعا کنم کار من در فیلم خیلی راحت بود، چون تیم کار خودش را بسیار درست انجام می داد و من نگاه می کردم و بهم خوش می گذشت.
برای یکدست شدن بازی بازیگران دورخوانی هم داشتید؟ چون اغلب صحنه ها دیالوگ ها به صورت گروهی بین شخصیت ها رد و بدل می شد و همین کار را برای کارگردان سخت می کرد.
ما دو جلسه دورخوانی داشتیم. یک بار در محل فیلمبرداری و یک بار در تهران، اما صحنه ها با تمرین زیاد پیش می رفت. هیچ سکانسی بدون تمرین اجرا نمی شد. با این حال هیچ فشاری روی ما نبود. خیلی برایم تحسین بر انگیز بود که چهره های شناخته شده کاملا خودشان را با دیگر بازیگران ناشناخته و کمتر شناخته شده تطبیق می دادند.
با در نظر دریافت اینکه دنیا با من برقص اولین فیلم سینمایی شما بود، تمایل نداشتید فیلمی تجربی تر با نشانه های فرمی بیشتری بسازید؟ خیلی از کارگردان های فیلم اولی نمی توانند این وسوسه را کنار بگذارند.
همه آن چیزی که از سینما می دانم همین است و فکر می کنم فیلم دومم هم بر همین روال باشد و اگر زنده باشم فیلم سومم هم همین خواهد بود.
یعنی فیلمی که برای من و مخاطب راضی کننده باشد؟
خیر، فضایی را ترسیم کنم که از بطن روابط روزمره آدم ها بیرون می آید.
با این حساب می توانیم بگوییم که فیلم دنیا با من برقص ادامه دهنده سبک سروش صحت در همان فضای سریال هایش است؟
فکر می کنم حرف درستی است. البته هر کاری ویژگی خودش را دارد، اما به هر حال آدم ها دنیا بینی خودشان را دارند. من و ایمان در سینما همان آدم هایی هستیم که سریال ها را می نویسیم.
آدم های داستان از کجا آمده اند. چطور به این روابط رسیدید؟
باید قبول کنیم در شرایط مختلف آدم ها مجبور هستند زندگی خودشان را داشته باشند اگر صمیمی ترین دوست ما یا عزیزترین شخص زندگی ما درگیر یک مساله است، این توقع بی جایی است که فکر کند بقیه تمام وجودشان را وقف او کنند. در نامه آخر دنیا، آمده آدم ها زندگی خودشان را هم بکنند و گاهی هم پیش ما باشند. اصلا نمی شود و توقع بی جایی است که آدم ها زندگی خودشان را ول کنند.
عزیزانم سرکار نفرایند، عاشق نشوند، فیلم نبینند، چون من مریضم؟ آدم ها زندگی خودشان را دارند ولی خوب است یاد ما هم باشند. ضمناً سراغ ما هم بیایند و گوشه چشمی هم به ما هم داشته باشند. خیلی خوب است که آدم ها دوستان زیادی داشته باشند تا احساس تنهایی نکنند. من معتقدم بالاخره هر آدمی در نهایت تنهاست.
در هر شرایطی آدم ها تنها هستند و این تنهایی را فقط با دوستان خوب می توانند پرکنند. خانواده ما هم در صورتی که با ما دوست باشند، می توانند به ما کمک کنند.
با این حال خوبی فیلم شما این است که آدم ها سر جای خودشان هستند. ما آن ها را می شناسیم.
هم من و هم ایمان صفایی متعلق به طبقه متوسط جامعه هستیم و دوستان زیادی هم در این طبقه داریم. شاید ما دو نفر مسائل طبقه مرفه و ضعیف جامعه را ندانیم یا کمتر به آن اشراف داشته باشیم، اما با در نظر دریافت این نکته که هر طبقه ای مسائل و دل مشغولی ها و خوشی ها و ناخوشی های خاص خود را دارد، آن قدر در طبقه متوسط زندگی کردیم و دوستانی در این زمینه با تجربیات مختلف داریم که با یک ذره بالا و پایین می توانیم به این طبقه اجتماعی ورود کنیم و به مسائل و زندگی آن بپردازیم.
من فکر می کنم تا آخر عمرم هر کاری بکنم کار هایی مرتبط با طبقه متوسط جامعه باشد. ضمن اینکه ما سعی کردیم باگی در فیلمنامه مان نداشته باشیم. من و ایمان خیلی تلاش کردیم صحنه ای که در آن حرفی نباشد، نداشته باشیم.
منبع: فرادید