مصاحبه اختصاصی با رامتین و تینا، صاحبان اقامتگاه نار تی تی تفت
به گزارش کوه سفید، طی سفری که به عنوان سفر بلاگر سایت خبرنگاران و به دعوت صاحبان اقامتگاه بوم گردی نار تی تی به شهر تفت داشتم، مدت یک شب رو در این اقامتگاه که درواقع منزل صاحبانش هم هست، به صبح رساندم. نار تی تی، خانه ای قدیمی در یکی از محله های زرتشتی شهر تفت در استان یزد می باشد که نسل چهارم این خانه آبا و اجدادی، رامتین و همسرش تینا کمتر از دوسال است که همزمان با آغاز زندگی مشترکشان، در آن ساکن شده و به موازات آن، کار خود را نیز آغاز نموده اند. آن ها خانه شان را به اقامتگاهی بومگردی برای مسافران ایرانی و خارجی تبدیل نموده اند و خودشان نیز در یکی از هفت اتاق آن سکونت دارند. اقامت در این خانه، مانند این است که شبی را مهمان زوجی دوست داشتنی و مهمان نواز شده ای. نار تی تی توانسته در سایت تریپ ادوایزر از دید مسافران، رتبه 5 از 5 را به دست آورده و نامش در کتاب لونلی پلنت ثبت گردد. شب اول اقامتم با این زوج مهربان، مصاحبه ای ترتیب دادم که دوست دارم شما هم بخوانید و لذت ببرید. با خبرنگاران همراه باشید.
مقدمه و آغاز
- لطفا خودتون را معرفی کنین و در صورت تمایل، سوابق و سمت های کاری خودتون رو بیان کنین.
رامتین: خودم باید جواب بدم یا دو نفری جواب بدیم؟؟
- هرجوری که خودتون راحت ترین. من که ترجیح میدم باهم جواب بدین، هرجا که لازم بود
رامتین: من رامتین معروفیت هستم. خانمم هم نامش تیناست. من کارهای زیادی رو تجربه کردم. از رانندگی وانت گرفته تا یاری آشپز و گارسونی و یک سال هم مدیر موزه مارکار، موزه زرتشتی های یزد بودم که در اون سال، به عنوان موزه برتر کشوری انتخاب شدیم. رتبه کنکور من 350 منطقه و 960 کشوری بوده، اون هم در رشته ریاضی، اما خب به خاطر علاقه خودم تصمیم گرفتم که جهانگردی بخونم و دانشگاه علامه طباطبایی تهران قبول شدم. از ترم اول دانشگاه هم تصمیم گرفتم که پولی از پدرم نگیرم و خودم کار کنم و تعداد زیادی از کارهام رو هم در همون دوران کارشناسی تجربه کردم. درواقع همین تصمیم باعث شد که قید کارمندی رو بزنم و برم تو کار کاسبی. رتبه ارشدم 9 شد.
آغاز کار
در زمان آغاز به کار چند سال داشتین؟ و در حال حاضر چند ساله که در این حرفه فعالیت دارین؟
رامتین: حدود 25-26 سالم بود که این کار رو آغاز کردم. بهمن سال 94 و الان یک سال و هفت هشت ماهه که این اقامتگاه رو می گردونم. اما به صورت رسمی از مهر آغاز کردیم، چون قبل از اون هیچ تبلیغاتی نداشتیم و درواقع می خواستیم به نوعی خودمون رو محک بزنیم تا ببینیم از پس این کار برمیایم یا نه.
- قبل از راه اندازی کار، چه مراحل تحقیقاتی و امکان سنجی رو انجام دادین؟ چه نتایجی از اون تحقیقات به دست آوردین که نسبت به راه اندازی کار مطمئن شدین؟
رامتین: نه، ما تحقیقات زیادی انجام دادیم. مثلا من برای مشورت همراه یکی از دوستانم رفتم پیش سید هاشم طباطبایی، صاحب مجموعه اقامتگاه های بومگردی بارانداز طباطبایی. یک بار هم رفتم پیش آقایی به نام کیارش مالی که البته پیدا کردنش سخت بود، چون گوشی موبایل نداشت. توی مسیر پیدا کردن آقای مالی به اقامتگاه خونه نقلی کاشان رسیدیم و آقای اکبر رضوانیان که این اقامتگاه رو از آقای مالی خریده بودن. و نکته جالب اینجاست که من آقای مالی رو برای بازدید از خونه و محله با وانت آوردم یزد و ایشون همه چیز رو تایید کرد. یک بار هم به تماشا خانم فخرالسادات غنی رفتم که مدیر موسسه طبیعت بودن و الان ساکن امریکا هستن و ایشون هم خونه رو تایید کردن. مسئله دیگه ای که وجود داشت، راضی کردن تینا بود برای اومدن به محله قدیمیمون و ساکن شدن در این خونه. چون اون زمان ما عقد نموده بودیم و هنوز زندگی مشترکمون آغاز نشده بود. ما تقریبا یک دور هم دونفری به جاهایی که من برای تحقیق سر زده بودم، رفتیم تا تینا هم با اون اشخاص و همینطور خانم هاشون مشورت کنه و شرایط رو ارزیابی کنه. خلاصه که تحقیقات زیادی انجام دادیم و میشه گفت که همینطوری دل به دریا نزدیم.
- تینا جان، این سوالم رو می خوام از شما بپرسم. مسلما نمیشه انکار کرد که تصمیم به انجام چنین کاری برای شما که بزرگ شده و ساکن شهر بزرگی مثل تهران بودین، سخت بوده. می خوام بدونم وقتی که این پیشنهاد از طرف رامتین مطرح شد، چه واکنشی نشون دادین و بعد از اون چطوری به این تصمیم رسیدین؟؟
تینا: برای من واقعا اولش سخت بود و وقتی پیشنهاد رامتین رو شنیدم، شوکه شدم. یک سالی گذشت تا من کم کم از موضعم کوتاه بیام و تحقیق کنم درمورد این قضیه. اولش می گفتم که تنهام و انجام این کار بدون یاری واقعا برام سخته. از طرفی می گفتم که من یک دختر شهری هستم و نمی خوام توی روستا و به سبک زندگی روستایی ها زندگی کنم (می خندد). وقتی هم که برای اولین بار اومدم و خونه رو دیدم، بدجوری خورد توی ذوقم، چون واقعا شرایطش بد بود. اونجا باز هم یک بار دیگه گفتم که به هیچ عنوان، امکان نداره بیام اینجا. اما بعدش راضی شدم که بریم به چندتا اقامتگاه بومگردی سر بزنیم و من با چند تا از صاحبانشون صحبت کنم. اونجا بود که متوجه شدم، افرادی که دارن کار مدیریت اقامتگاه های بومگردی رو انجام میدن، اکثرا تحصیل نموده هستن و خیلی هاشون از شهر اومدن اونجا. برای همین به خودم گفتم پس چرا من نتونم؟ راستش همون موقع هم برام انتخاب سختی بود، اما واقعا خرسندم از بابت تصمیمم.
- چه جالب. پس یعنی الان از تصمیمی که گرفتین، پشیمون نیستین؟؟
تینا: نه اصلا
- این خونه، خونه آبا و اجدادی بوده؟؟
رامتین: اینجا خونه پدربزرگ پدرم بوده و الان متعلقه به پدرم و عموم که پدرم در یزد زندگی می کنه و عموم هم ساکن آمریکاست. و درواقع این دو نفر اجازه دادن که ما ساکن خونه بشیم و کارمون رو آغاز کنیمو هزینه بازسازی رو هم پدرم پرداخت نموده و ما یه جورایی چتر شدیم (هردویشان می خندند).
- در صورت تمایل بفرمایین که هزینه های راه اندازی، مدیریت و توسعه کسب و کار شما چقدر بوده و از چه روشهایی تامینش کردین؟؟
رامتین: هزینه بازسازی این نوع خونه ها خیلی زیاده و تا جایی که یادمه، ما چیزی حدود 150 -160 میلیون برای این کار هزینه کردیم، اما تجهیزش هزینه کمتری داره، به خصوص برای ما که هزینه تجهیزمون تقریبا با هزینه جهیزیه تینا ترکیب شد. تعداد زیادی از وسایلی رو که لازم داشتیم، تینا در جهیزیه خودش داشت، مثل یخچال و ماشین لباسشویی و....
- پس میشه گفت از این لحاظ، یه جورایی برد کردین دیگه؟؟ (با خنده)
رامتین: یه جورایی آره، چون ما یک هفته بعد از جشن ازدواجمون اومدیم اینجا و کارمون رو آغاز کردیم و اینجا محل کارمون نیست، در اصل خونه ماست، جایی که توش زندگی می کنیم. سبک زندگیمون هم شاید عجیب و غریب باشه. ما خیلی از لوازمی رو که زوج های جوون توی خونه دارن، نداریم و به جاش هزینه های اون لوازم رو خرج وسایلی کردیم که برای اقامتگاه و مهمان ها لازم بود. مثلا ما توی خونه مبل و تخت نداریم، اما به جاش با حدود دو میلیونی که خرج سرویس مبل می شد، 20 تا تشک و رخت خواب خریدیم. این نکته رو هم بگم که اتاق خود ما دو نفر، هیچ امکان ویژه ای نداره و مثل بقیه اتاق هاست، بدون مبل و تخت.
- پس با هم بودن شما دوتا خیلی به صرفه جویی در هزینه ها یاری نموده؟؟
رامتین: آره، اما خب بعد از آغاز کار هم هزینه های زیادی برای ما به وجود اومد. مثلا زیرزمین، باغ و حوض خرابی داشتن و باید تعمیر می شدن یا هزینه تعمیرات و وسایلی مثل دوچرخه و .... درکل خودمون آدم های کم هزینه ای هستیم (با خنده) و عملا حدود 80 درصد پولی که درمیاد، خرج خونه میشه.
- سرمایه اولیه چقدر مهمه برای پیروزیت؟ آیا میشه بدون سرمایه و صرفا با کار کردن پیروز شد؟
رامتین: نمیشه گفت که بدون سرمایه اولیه زیاد به هیچ عنوان نمیشه این کار رو آغاز کرد. مثلا میشه از اقامتگاه های کوچیک با دو اتاق آغاز کرد. مثلا ما خودمون ریسک کار رو کم کردیم و هزینه ای که باید برای رهن خونه توی تهران می پرداختیم (چون ما ساکن تهران بودیم)، اینجا و برای این خونه خرج کردیم. اما هزینه بازاریابی کار واقعا بالاست، به خصوص برای شهری مثل شهر تفت که جهانگرد کمی داره و این کار علاوه بر سرمایه، صبر بالا هم می خواد که ما داریم. ما هیچ عجله ای نداریم توی زندگی (با خنده). درکل نمیشه به اقامتگاه بومگردی به چشم سرمایه گذاری نگاه کرد، چون مهمان می فهمه این قضیه رو و دیگه بر نمی گرده.
- درسته، همونطوری که تینا جان گفتن، مهمان ها باید فکر کنن که وارد یه خونه شدن، نه یه هتل و اقامتگاه.
رامتین: درسته کاملا
- پس در آغاز کار هم اهدافتون شبیه به همین اهدافی بود که الان دارین؟ یعنی تا الان به اهدافتون رسیدین؟
رامتین: هدف ما از اول همین بود و الان هم پی همین هدفیم که ...اینجا یک بافت زرتشت نشین بوده که الان خالی شده. 35 سال پیش حدود 400 زرتشتی داشته، اما الان فقط 8 نفر باقی موندن.
- یعنی مهاجرت کردن از اینجا؟
رامتین: همه مهاجرت کردن. یا به یزد، یا تهران و یا آمریکا. حالا شما تصور کنین که اینجا شهره و شرایط در روستاها خیلی بدتره. ما هدفمون این بوده که به زرتشتی های تفت بفهمونیم که می تونن برگردن به شهرشون و در سرزمین مادریشون اقتصاد پویا داشته باشن و فرهنگشون رو هم حفظ کنن.
- تا الان به این هدف دست پیدا کردین؟؟
رامتین: کوشش زیادی کردیم، اما چون هنوز به قول معروف کاملا روی غلتک نیفتادیم و تمرکزمون هنوز روی رونق دادن خونه هست، چندان پیروزیتی حاصل نشده، اما ما تا به الان، تا اونجایی که میشد، کوشش کردیم و ناامید هم نمیشم و به کوشش هامون ادامه میدیم. تنبلی می کنیم، اما کم نمیاریم. با همون تنبلی یواش یواش پیش میریم (با خنده)
- (با خنده) مثل این کارمندهای گوگل که میگن از بین تنبل ها انتخاب میشن، چون تنبل ها همواره راه مناسب و کوتاهی برای انجام کارها پیدا می کنن.
- پس از حرف هاتون اینطوری برمیاد که کار رو دو نفری آغاز کردین.
رامتین: بله، کارها رو ما تنهایی آغاز کردیم و تا مهر که همکارهامون به ما اضافه بشن، همه کارها رو خودمون انجام می دادیم. تقسیم کاریمون هم بعد یه مدتی خودش انجام شد، بدون اینکه صحبت خاصی درباره ش انجام بدیم. مثلا به این نتیجه رسیدیم که ایمیل ها رو تینا جواب بده، کار بازاریابی رو تینا به عهده بگیره و من با مهمان ها صحبت کنم. درواقع همه کارها رو تینا انجام میده و من فقط نگاه می کنم (تینا می خندد).
- پس نظرتون در خصوص پیروزیت و کسب عایدی و این مسائل، یه جورایی با بقیه فرق داره؟
رامتین: درسته، آقای مالی قبل از آغاز کار، یه جمله ای به ما گفت که ما نفهمیدیم چی گفت، اما خوشاینده (با خنده). ایشون گفت که وظیفه شما کسب عایدی نیست، وظیفه شما ارائه خدمته. ما هم سعی می کنیم که بهش عمل کنیم و تجربه هم ثابت نموده که کسی که هدفش ارائه خدمته، سود بیشتری از کارش نصیبش میشه.
- اصولا میگن تمرکز روی سرمایه و سود، سود کمتری نصیب آدم می کنه.
رامتین: آره، انگار که همینطوره. ما هم کلا سعی می کنیم که مهمانمون بهش خوش بگذره و اینجا رو دوست داشته باشه.
پیروزیت
- کمی از بحث کاری فاصله بگیریم و وارد مسائل دیگه بشیم. پیروزیتهای کسب شده خودتون رو توی زندگی به ما میگین؟؟
رامتین: (نگاهی به همسرش، تینا می نماید)
- با صحبت هایی که از قبل داشتیم، مطمئن بودم می خواهید چی بگید (با خنده)
رامتین: (می خندد) بله، ازدواج با تینا
- ایشالا که همواره خوشبخت باشین.
رامتین: البته برای تینا اینطوری نیستا (با خنده). برای اون، من بزرگ ترین شکست زندگیش محسوب میشم.
- اتفاقا یک بخش شکست هم داریم توی مصاحبه. ایشالا اونجا تینا جان جواب میدن (با خنده) (تینا می خندد)
- پیروزیت های دیگه چی؟
رامتین: (با خنده) داریم. همین بسه دیگه. پیروزیت خیلی بزرگی بوده.
- فکر می کنید چه مهارت های کلیدی دارید که در پیروزیت شما موثر بوده؟؟
رامتین: به نظرم انسان برای پیروزیت، 3 تا مورد رو حتما باید داشته باشه. دانش، تجربه، ارتباط یا همون اعتبار. اگه شخصی بدونه که به این موارد نیاز داره، کم کم پیروز میشه. یک نفر، روزی جمله ای به ما گفت که به نظرم حرف درستی بود. ایشون گفت: پیروزیت یک نقطه نیست که آدم بهش برسه، پیروزیت یک مسیره که انسان همواره باید توی اون مسیر گام برداره. همین به نظرم باعث پیروزیت میشه.
- پس به نظرتون آدم پیروزی هستین؟
رامتین: نه، به نظرم ما بیشتر آدم های خرسندی بودیم تا الان (با خنده).
- خب خرسند بودن هم پیروزیت محسوب میشه دیگه؟؟
رامتین: درسته، پیروزیت به معیارها بستگی داره. اگه هرکسی به معیارش از پیروزیت دست پیدا کنه، شخص پیروزی میشه. معیار ما هم برای پیروزیت، خرسند بودنه.
- به نظرم برد اصلی با شما بوده اتفاقا (با خنده)
رامتین: مثلا اگه شما معیار پیروزیت رو تعداد مشتری در تظر بگیرین، کسی که در یزد هتل داره و تعداد مشتری هاش خیلی از ما بیشتره، حتی اگه حالش خوب نباشه، خیلی پیروز تره، اما ما خرسندیم و همین برای ما کافیه.
* در اینجا رامتین رو به همسرش می نماید و می گوید: اگه جاییش را اشتباه میگم، بهم بگو، البته می دونم که همه چیز رو دارم اشتباهی میگم. (همه می خندند)
- وجه تمایز کار شما با افراد دیگر این حرفه در چه مواردی است ؟
رامتین: وجه تمایز ما صبره. اینجا خونه ماست، محل کاسبیمون نیست. ما تا مهر سال جاری که نیازی نبود به کسی حقوق بدیم، حتی اگه هیچ مهمونی هم نداشتیم، نگران نبودیم، اما الان که حقوق دو نفر رو باید بپردازیم، نگرانیمون کمی بیشتر شده. به قول معروف آدم باید نگاهش به دست خدا باشه. زندگی می گذره، نباید حرص و جوش زندگی رو خورد. البته اینطوری برای مهمان ها هم بهتره، چون مهمان می فهمه این حس و حال میزبان رو. اصولا اقامتگاه های بومگردی کمی پیدا می کنین که صاحبخانه خودش توی اون زندگی کنه. اما ما این کار رو انجام میدیم. هرچند که والدین ما چندان با این کار موافق نبودن، اما ما معتقدیم که بومگردی باید بوی خونه بده، نه بوی مغازه. زندگی ما همینجا توی همین خونه هست و تا الان هم خداروشکر خیلی خرسند بودیم.
- یه جورایی یکی از اصول جهانگردی پایدار رو دارین اعمال می کنین.
رامتین: بله، درسته
- چه کسانی و تا چه مقدار در پیشبرد کار شما موثر بودن؟ (که من فکر می کنم که جواب سوالتون تینا خانم باشه (با خنده))
رامتین: بله، تقریبا همه کارها رو تینا انجام میده
تینا: دانش خودت بوده که باعث پیشرفتمون شده
- (با خنده) پس من یک مصاحبه اختصاصی باید با تینا جان انجام بدم. با شما بعدا صحبت می کنم.
تینا: (با خنده) نه، سخنگوی وزارت خارجه ما ایشونه.
- مهم ترین دستاورد غیر مالی اشتغال به این کار برای شما چی بوده؟
رامتین: ما ادعایی برای معروف بودن نار تی تی نداریم، اما می دونیم که هرکی نار تی تی رو می شناسه، به خوبی از اون یاد می کنه و این برای ما خیلی خوبه و همه سعی خودمون رو می کنیم تا اوضاع همینطوری بمونه.
شکست
- آیا تا به حال پیش اومده که با مشکل مالی شدید روبرو بشید؟ در این مواقع چیکار کردین؟
رامتین: الان دقیقا 3- 4 ماهه که ما مشکل شدید مالی داریم که ایشالا رفع بشه.
- ایشالا که رفع بشه. چطوری سعی می کنین این مشکل رو مدیریت یا رفع کنین؟
رامتین: توکل می کنیم به خدا (می خندد)
- یعنی سعی می کنین با این قضیه به صورت عادی کنار بیاین یا اینکه راه حلی براش در نظر می گیرین؟
رامتین: جز کوشش و توکل، کار دیگه ای از دستمون برنمیاد.
علم و دانش
- رشته دانشگاهی شما چیه؟
رامتین: کارشناسی مدیریت جهانگردی در دانشگاه علامه طباطبایی تهران - کارشناسی ارشد بازاریابی جهانگردی در دانشگاه تهران
تینا: کارشناسی زمین شناسی در دانشگاه شهید بهشتی و کارشناسی ارشد فسیل شناسی در سازمان زمین شناسی
رامتین: هیچ کدوممون هم حتی 1000 تومان خرج دانشگاه نکردیم. کلا روزانه درس خوندیم و این یکی از افتخاراتمونه (با خنده)
- فسیل شناسی به نظر رشته جذابی میاد
رامتین: (با خنده) آره، فسیل خوبی هم پیدا نموده اتفاق، پیروز بوده.
- تحصیلاتتون که با کارتون مرتبط بوده، اما آیا در آغاز کار، تجربه مرتبطی غیر از مدیریت موزه داشتین؟
رامتین: من زیاد به در و دیوار زدم. تور لیدر بودم، مطالب جهانگردی نوشتم و توی سایت های جهانگردی کار می کردم، اما توی اقامتگاه کار نکردم و کار توی موزه هم به من یاری کرد تا ارتباطات خوبی پیدا کنم. درکل موزه خیلی دوست داشتنیه و موزه مارکار یزد هم عالیه و توصیه می کنم که حتما برید و ببینید.
حالا داستان برگزیده شدن موزه مارکار هم خیلی جالب و خنده داره. در سالی که من توی موزه بودم، مارکار یکی از 12 موزه برتر ایران شد. موزه ها باید از قبل برای این مرنام ثبت نام می کردن و من هم ثبت نام نموده بودم.
تینا: درواقع رامتین، یه جورایی موزه رو تاسیس کرد. تا قبل از اون، موزه چندان برنامه روتینی نداشت.
رامتین: خلاصه ساعت 9 صبح با من تماس گرفتن و گفتن بیا تهران که برنده شدین و ساعت 4 بعدازظهر مرنام اهدای جوایز داریم. منی که کلا کت و شلوار نمی پوشم، در عرض ده دقیقه کت و شلوار پوشیدم و ساعت سه و نیم تهران بودم. این نکته رو هم بگم که هر موزه ای در یک بخش خاصی و یک شاخصی برنده میشه، مثل نوآوری، مخاطب و.... (با خنده زیاد) من برای 5 فاکتور نام نویسی نموده بودم، اما در بخشی برنده شدیم که رومون نشد به هیچکس بگیم. ما در بخش کوشش برای بقا برنده شدیم. که البته حق هم داشتن. ما فقط با 20 میلیون هم موزه را راه انداختیم و هم یک سال اون رو اداره کردیم.
- پس حق داشتن همچین جایزه ای بهتون بدن.
تینا: آره، واقعا کوشش نموده بودن برای بقای موزه (با خنده)
- اما انصافا آغاز خوبی داشتین.
رامتین: واقعا موزه خوبی بود و دوستش داشتم. خلاصه بعد از ازدواج هم بخاطر کارهای اقامتگاه و اینکه سرمون شلوغ بود، تصمیم گرفتیم که هیچکدوممون کار بیرون از منزل نداشته باشیم. یک زمانی تصمیم گرفتیم که مطلب بنویسیم، اما دیدیم که کارهای خونه اجازه نمیدن.
تینا: شاید به جایی برسیم که بتونیم کارهای دیگه رو هم انجام بدیم.
- بله، وقتی که کار گسترده تر بشه و بتونین افرادی رو بیارین در کنار خودتون که مطمئن باشین اهدافشون و کارشون مثل خود شماست.
تینا: که البته خیلی سخته واقعا.
رامتین: آره، چون خیلی ها بخاطر خود ما میان اینجا. مثلا شما اگه برید به خونه مازیار، حتی اگه همه چیز خوب باشه، اگه خود مازیار نباشه، انگار که نرفتین اونجا. برای همین ما هم داریم میریم به سمتی که انگار دیگه هیچوقت نمی تونیم توی خونه حضور نداشته باشیم. درواقع در بحث اقامتگاه بومگردی، اصل، میزبانه.
- درسته، مثل وقتی که به مهمانی میریم و اصل میزبانه، نه خونه ای که داخلش میشیم.
تجربه
- مهم ترین موانع و مسائلی که بر سر راه اندازی و توسعه کسب و کار شما به وجود اومده، چی بوده و چطوری اونا رو پشت سر گذاشتین؟
رامتین: موانع مالی که توی کسب و کار به نظر من در مقابل بقیه موانع، شوخی محسوب میشه. در کارآفرینی بیشتر از پول به یک ایده خوب نیاز دارید. مهم ترین مشکل ما اینه که ما از تهران دوریم و بنابراین مهمان های ایرانیمون کم هستن. مشکل دیگه هم اینه که تفت، مقصد جهانگردی محسوب نمیشه و ما در حال حاضر سعی داریم که شبکه سازی کنیم تا اینجا رو به مقصد جهانگردی تبدیل کنیم. اما به نظرم اصلی ترین مانعی که الان وجود نداره، اما از 5-6 سال به بعد ایجاد میشه، کم آبیه. ما می دونیم که قراره گرفتار خشکسالی بشیم.
- از نظر مجوز به مشکل خوردین؟
رامتین: نه، ما واقعا توی این زمینه مسئله ای نداشتیم. میراث فرهنگی واقعا هوامون رو داشتن و البته ما هم جواب محبتشون رو دادیم و کاری نکردیم که موجب دردسر بشه. مثلا حتی اگه قلیون در اقامتگاه ها آزاد هم بود، ما خودمون قلیان ارائه نمی دادیم به مسافرهامون.
- پس کار کردن در صنف میراث فرهنگی کار سختی نیست؟؟
رامتین: نه اتفاقا کار سختیه و اصلا آسون نیست، چون این صنف، جوون و تازه کار و به تبع اون ضعیفه. شرایطی که برای مجوز گرفتن در کارهای دیگه وجود داره، در کار ما نیست. مثلا اگه سربازی نرفته باشه، اگه کاری رو راه بندازه و دو نفر رو تحت پوشش بیمه خودش بگیره، در هر صنفی، می تونه بدون گواهی خاتمه خدمت، مجوز کار بگیره، اما در صنف جهانگردی نمی تونه.
- خب شما برای حل این مسائل چه کارهایی انجام میدین؟؟
رامتین: ما اولا سعی می کنیم که مارکتینگ رو به خوبی انجام بدیم و تبلیغات موثری داشته باشیم و دوم اینکه کوشش داریم تا توی کارمون خلاقیت ارائه بدیم. مثل کافه کوچیکمون در اقامتگاه، کارگاه های آشپزی تینا، فروشگاه کوچیک لوازم دست سازمون، دوچرخه هایی که در اختیار مسافرها قرار میدیم و اتفاق هایی که در زمان های مختلف در اقامتگاه می افته مثل انارچینی از باغ خودمون.
- در ابتدای راه اندازی کسب و کار اصلا نقطه سر به سر مالی برای خودتون و کار، متصور شدین؟؟
رامتین: راستش رو بخوام بگم نه. ما نقطه سر به سر مالی برای خودمون متصور نشدیم. ما تازه یک ماهه که کارهای حسابداری رو به صورت رسمی آغاز کردیم و انجام میدیم. فعلا که همینطور داریم پیش میریم.
- من که فکر می کنم، بیشتر از اینکه نقطه سر به سر مالی متصور بشین، سر به سر نقاط مالی گذاشتین (با خنده)
رامتین: (می خندد) درکل خوب بوده درامدمون و خداروشکر زندگیمون چرخیده.
- همین که شما تحصیلاتتون به این قضیه مرتبطه، به نظرم نکته مثبت و مهمیه.
رامتین: درسته، ما در واقع داریم یاد می گیریم همه چیز رو و به صورت آزمون و خطا کم کم پیش میریم.
- البته خط مقدم شما وب سایتتون هست که به نظرم خیلی می تونه بهتر از اینی که هست، باشه و خلاقیت هاتون رو می تونین اونجا ارائه بدین.
رامتین: درسته، وب سایت ما پویا نیست، اما اینستاگرام پویا و خوبی داریم و اتفاقات روزانه اقامتگاه رو اونجا قرار میدیم. ایشالا که بتونیم کم کم وب سایتمون رو هم بهتر کنیم.
آینده
- شما چه نوآوری هایی در کسب و کار داشتین تا به الان؟
تینا: ما نوآوری هایی داشتیم مثل کافه، کارگاه آشپزی، فروشگاه و.... که بعضی از اون ها رو خودمون انجام دادیم و بعضی دیگه رو هم از اقامتگاه های دیگه وام گرفتیم.
رامتین: یکی از مسائلی که ما در این زمینه داریم، اینه که ما خیلی نزدیک به یزد هستیم و تعداد زیادی از مهمان های ایرانی که میان اینجا، بیشتر دلشون می خواد استراحت کنن و برن و با وجود نوآوری هایی که ما ارائه میدیم و موارد زیادی در چنته داریم، تقاضا از ما کمه و بیشتر تقاضاها حول محور تیمزی و آرامش اقامتگاه می گرده. مثلا ما نزدیک دو تا سه هفتست که از مهمانان خودمون می خوایم که برن و انار بچینن، اما تا به حال کسی نرفته و انارها روی درخت مونده (با خنده)
- خارجی ها چطور؟؟ اون ها هم همینطورن؟؟
رامتین: برخلاف انتظار، آره، اونا بیشتر اهل استراحت و کتاب خوندنن و البته شیرکوه رو هم زیاد دوست دارن. البته استفاده از دورچرخه بینشون رایج تره.
- تازهترین فعالیت های کارآفرینی و کارهای آینده ای که می خواهید انجام بدید رو به ما بگید لطفا
رامتین: ما دلمون می خوا که یه خونه دیگه هم داشته باشیم، اما برای انجام این کار یک چالش پیش روی ماست که ما هنوز حلش نکردیم و اون هم اینه که اگه خونه دیگه ای داشته باشیم، مزیت بودن خودمون در اونجا رو نداره. اما ما دلمون می خواد خونه ای داشته باشیم نزدیک به اینجا که بعضی امکاناتش متفاوت باشه، مثلا بعضی اتاق هاش طبق تقاضا، داخل اتاق سرویس بهداشتی داشته باشه و درنهایت شبکه سازی کنیم و چندتا از روستاهای زرتشیتی اطراف رو تبدیل به مقصد جهانگردی کنیم.
- اینجا طرفیت زیادی هم برای تبدیل شدن به مقصد جهانگردی داره.
رامتین: درسته، روستاهای زیبایی مثل چم و عقدا
متفرقه
- بیشتر مهمانانتون از کدوم منطقه هستن؟
رامتین: از لحاظ خارجی یا ایرانی بودن که تقریبا 50-50 اما تعداد خارجی ها کمی بیشتره.
ایرانی ها بیشتر از تهران میان و خارجی ها هم بیشتر آلمانی زبان ها هستن. از کشورهایی مثل آلمان، هلند، بلژیک و سوئیس و بعد هم از فرانسه.
- مهمترین مهمان، برترین مهمان و پر دردسرترین مهمان هاتون رو یادتون هست؟
رامتین: ما مهمان مهم زیاد داشتیم که اگرچه اقامت نکردن، اما چند ساعتی رو مهمان ما شدن. مثلا خانم احمدی پور که معاون ریاست جمهوری بودن، سفیر سوئیس، پروفسور جعفری و همین دیروز هم خانم تهمینه میلانی می خواستن سری به اینجا بزنن که متاسفانه ما منزل نبودیم.
تینا: برترین مهمان رو نمیشه انتخاب کرد، چون هر مسافری یک داستانی داره و هر داستانی هم دلنشینه و بنابراین نمیشه گفت کی خوبه یا نه، چون هرکدومشون در ما حس کنجکاوی خاصی رو ایجاد می کنن. (به برد خاطرات و یادگاری ها اشاره می نماید و می گوید) ما با هرکدوم از این یادگاری های روی برد که از طرف مهمانانمون هست، خاطره داریم. هر چند روز یک بار باهاشون تتازه خاطره می کنیم.
رامتین: مهمانی هم که اذیت کنه خیلی کم داشتیم.
- از چه لحاظ اذیت می کنن مثلا؟
تینا: یه عده که خب هزینه ها رو پرداخت نمی کنن و اذیت می کنن. (با خنده) یک عده هم فکر می کنن که اینجا ما قراره دست به سینه در خدمتشون باشیم و با ما برخورد بدی دارن.
رامتین: ما برای جلوگیری از این کار، به مهمان هامون از قبل میگیم که مثلا اینجا سرویس بهداشتی شخصی در اتاق نداریم یا خیلی از مسائل دیگه که بهتره از قبل بدونن تا بتونن با خیال راحت تصمیم بگیرن. البته این قضیه باعث میشه که حدود 25 درصد آدما از تصمیمشون منصرف بشن و نیان و البته این بد نیست، چون اگه بیان ممکنه ناراضی برگردن.
- یک خاطره خوب، یک خاطره بد و یک خاطره خنده دار از دوران کار برای ما تعریف کنین.
تینا: خاطره کی و کوچه رو تعریف کن (با خنده)
رامتین: (می خندد) ما در زبان زرتشتی به کوچه میگیم کی. یک بار یک شخص خارجی از ما آدرسی رو پرسید و من موقع آدرس دادن هول شدم و به جای اینکه بگم: د فرست بیگ استریت، ترن رایت (اولین خیابان بزرگ بپیچ دست راست) گفتم: د فرست بیگ کی (کی در زبان انگلیسی، معنی کلید می دهد) و جالب اینجاست که اون بنده خدا هم فهمید که من چی میگم و به راهش ادامه داد (رامتین حسابی می خندد)
خاطره خوب هم که زیاد داریم. یکیشون اینه که ما اینجا مرنام شب یلدا رو برگزار کردیم و در این مرنام ما برنامه ای داریم به نام چکه کوله که معادل همون فال کوزه شماست. بعد از شام رفتیم توی حیاط کنار کنده ها آتیش روشن کردیم و آغاز کردیم به فال کوزه. نم برف هم میومد، طوری که اذیتمون نمی کرد. فال کوزه یک ساعت و نیم طول کشید و ما بعدش برگشتیم داخل اقامتگاه و از اون موقع برف سنگینی آغاز کرد به باریدن و ما داشتیم فکر می کردیم که برکت خدا تا کجاست.
یا یه مسئله خرسند کننده دیگه اینه که ما روز اول نوروز قبل از تحویل سال رسم داریم تا قبل از طلوع آفتاب بریم روی پشت بوم و خبر آغاز سال تازه رو اعلام کنیم و جالب اینجاست که هر دوسال همه مهمان های ما چه خارجی و چه ایرانی، ساعت 4-5 صبح از خواب بیدار شدن و رفتیم روی پشت بوم و من قصه تعریف کردم و جشن گرفتیم و برگشتیم.
- انصافا من هم که انقدر خواب رو دوست دارم، اگه مهمانتون بودم، اون زمان بیدار می شدم.
رامتین: خاطره بد؟؟ (فکر می نماید)
تینا: خاطره برف و مهمان فرانسوی رو تعریف کن.
رامتین: آها، آخ آخ آخ، عجب خاطره ای. اصولا توی تفت زیاد برف نمیاد، برای همین وقتی برف زیادی بباره، شهر رسما فلج میشه. پارسال طرفای آذرماه ما یک مهمان فرانسوی داشتیم که خیلی هم حساس و وقت شناس بود و اون روز کذایی، صبح زود بلیط پرواز داشت از یزد به تهران تا بعدش بره فرانسه. باید خودش رو می رسوند به یزد، اما بخاطر برف شدیدی که باریده بود، هیچ آژانسی باز نبود و هیچ راننده ای حاضر نبود که مسافرمون رو به یزد برسونه. من می خواستم برسونمش با وانت خودم، اما در اون صورت نمی تونستم به موقع برگردم و تینا تنها می موند. بنابراین تصمیم گرفتیم که همه باهم بریم یزد. اما به سر خیابون نرسیده بودیم که ماشینم جوش آورد و ایستاد. با هر بدبختی که بود، ماشین رو راه انداختم، اما دوباره به سر خیابون که رسیدیم، همون رخ داد و دیگه هم روشن نشد. ناچار شدم برم وسط خیابون و با داد و فریاد و دست تکون دادن، یه ماشین رو نگه دارم که بنده خدا با قیمت مناسبی هم مسافر فرانسویمون رو رسوند به یزد. اما با اینکه ما از قبل چندین بار چک نموده بودیم که پرواز انجام میشه یا نه، پروازش کنسل شد و مسافرمون مجبور شد که شب رو توی فرودگاه بخوابه و فردا صبح با اتوبوس خودش رو برسونه به تهران. ما هم که از اینور توی برف بدون ماشین گیر افتاده بودیم، با هیچهایک و توی سه مسیر، خودمون رو رسوندیم به خونه. اما نکته جالب اینجاست که هزینه تعمیر ماشینمون حدود 50 تومن می شد و از قضا موقع رفتن مسافرمون یک 20 یورویی از جیبش افتاده بود و وقتی باهاش تماس گرفتیم و موضوع رو بهش گفتیم، گفت که پیشمون بمونه و لازم نیست پولش رو برگردونیم. و این 20 یورو دقیقا شد معادل هزینه ای که ما برای تعمیر ماشینمون پرداختیم.
- چه جالب. بعضی وقت ها آدم تو بعضی کارها می مونه.
- تا به حال شده که با یکی از مهمانانتون دوست بشید و این دوستی برقرار بمونه؟
رامتین: خیلی زیاد. ما با اکثرشون دوست مییشیم و مهمان هامون دوباره بر می گردیم و ما هم اگه به شهرشون بریم، حتما بهشون سر می زنیم.
- چقدر خوبه همچین حسی که همواره فرصت داشتن دوست های تازه رو پیدا کنی.
تینا: واقعا حس دوست داشتنی و خوبیه. تعداد دوست های ما الان خیلی زیاده و هر روز هم بیشتر میشه. خیلی وقتا وایمیسیم پای برد یادگاری و یادآوری می کنیم که هرکدوم از این یادگاری ها از طرف کی بوده و هر مهمونمون چه داستانی داشته.
- (با خنده) من می خواستم بپرسم که جدی هستید یا شوخ که جوابم رو از لا به لای کل مصاحبه گرفتم.
(رامتین و تینا می خندند) رامتین: نه ما خیلی آدم های جدی هستیم و اصلا اهل شوخی کردن نیستیم.
- آره، اصلا جدیت می باره ازتون. من بهم برخورد این طرز رفتار شما، ناراحت شدم (با خنده)
- برای آشناهای خودتون تخفیف قائل می شید یا اصلا اهل پارتی بازی نیستین؟
رامتین: ما اصولا اهل تخفیف دادن و پارتی بازی نیستیم، چون قیمت هامون انقدر پایین هست که نیازی به تخفیف نداشته باشه. ما حتی به تورهامون هم حداکثر حدود 10 درصد تخفیف میدیم که مبلغ زیادی نمیشه.
زندگی شخصی
- از علایق و تفریح هاتون برامون بگین. کتاب، فیلم، موسیقی یا هرچیزی که دوست دارین و در اوقات فراغت انجام میدین.
(البته اگه وقت کنین، چون می دونم که سرتون خیلی شلوغه)
رامتین: کتابی که الان دارم می خونم، قلندر و قلعه هست از سهروردی
تینا: منم تازه کتاب پاییز، فصل آخر سال است از نسیم مرعشی رو تموم کردم. که این خودش داستان جالبی هم داره. یکی از مهمان هامون این کتاب رو به من هدیه داد و به من گفت که من تصمیم داشتم که اینکتاب رو به اولین نفری که بهم لبخند زد، هدیه بدم. می گفت که یک هفته تمامه که توی تهران به چهره افراد زل می زنم، اما کسی لبخند نمی زنه. شما اولین غریبه ای هستید که به من لبخند زدید.
رامتین: فیلم هم بیشتر ایرانی می بینیم. مثلا یتیم خانه ایران رو تازگی ها دیدیم. بادیگارد رو هم دوست داشتیم. از بین انیمیشن ها هم زوتوپیا و بچه رییس به نظرمون جالب بود.
نکات و توصیه ها
- چه پیشنهادهایی برای افراد تازه کاری که دوست دارن به عنوان یک کارآفرین مطرح بشن، دارین؟ یا نکته کلیدی مدیریتی؟؟
رامتین: به نظرم اوضاع مالی انقدر بده که بهتره اگه از کار مطمئن نیستین، سرمایه گذاری نکنین، اما باز هم میگم که مهم ترین نکته ها، دانش، تجربه و اعتباره که هرکسی باید برای پیروزیت داشته باشه.
صحبت های خاتمهی
- چه کسانی رو در زندگی خودتون الگو قرار دادین؟ از پیشکسوتان یا افراد پیروز.
رامتین: پدرم و برادر بزرگترم رو الگو قرار دادم و هرچیزی که بگن، میگم چشم (با لبخند)
- خدا کجای زندگی شما قرارداره و چقدر پیروزیت خودتون رو مدیون ارتباط با خدا می دونین؟؟
تینا: ما حضور خدا رو توی لحظه لحظه هامون تحساس کردیم واقعا
رامتین: اساسی، ما واقعا از بعضی کارها سر در نمیاریم و نمی دونیم که چطوری کارمون رو به راه شده. مثلا ما به جایی رسیدیم که دیگه واقعا هیچ پولی نداشتیم و برای اقامتگاه هم 10 میلیون لازم داشتیم و اصلا نمی دونستیم چکار کنیم. فردای اون روز به من زنگ زدن و گفتن که 10 میلیون تومان وام ازدواجت جور شده. یعنی دقیقا همون مقدار که لازم داشتیم. نه بیشتر، نه کمتر. یا مثلا دورانی بود که ما بنایی داشتیم و به پول نیاز داشتیم. با خودمون گفتیم که بخاطر بنایی، مسافری نخواهیم داشت، اما دقیقا عین 25 روز بنایی رو ما هر روز مهمون داشتیم و هزینه بنایی از این راه جور شد. بعد از اینکه بنایی تموم شد، ما تا چند روز دیگه مهمون نداشتیم.
- اگر دوباره به سال های قبل برگردین، همین راه رو انتخاب می کنین؟ چرا؟
رامتین: (با خنده) حالا که برنگشتیم، اگه برگشتیم، تصمیم می گیریم
- پشیمون که نیستین از این راهی که انتخاب کردین؟؟
رامتین: نه، اصلا
- چیزی بوده که دوست داشتین من ازتون بپرسم و نپرسیدم؟
رامتین: نه، ممنون ازتون، حرف خاصی نیست، فقط امیدوارم که از خونه ما خوشتون بیاد.
- صددرصد همینطوره. ممنون از هردوی شما عزیزان که وقت گذاشتین و در این مصاحبه شرکت کردین.
منبع: همگردی